۱۳۹۰ خرداد ۴, چهارشنبه

رویا/ لولا ریج

رویای این در سر دارم
که قابِ زرین را
با روزی که به خاطر دارم
پُر کنم
(هوا
سنگین و انبوه و آبی
چُنان بخارِ افیون...
گنبدها
در حریقِ غبارِ گوگردی
دریا
ساکن، چُنان فوکِ آبی
و خورشیدِ نوظهور
زرافشان
بر فرازِ سیدنی، مه آلود، سربرآورده از خلیج....)
اما روز، فنجانی وارونه است
و خورشیدش بنجلی از آهنِ سرخ
غوطه ور در آبِ راکدِ سبز-
رویای خود کجا جاری کنم؟

رویا/ لورا ریج
برگردانِ کتی کشاورزی

هیچ نظری موجود نیست: