۱۳۹۹ خرداد ۱۴, چهارشنبه

نژادپرستی در مورد افغانستانی ها

پیشاپیش از نوشتن جملاتی که می‌توانند دوستان افغانستانی را ناراحت کند یا ترامایی را برایشان تازه کند عذرخواهی می‌کنم. هدف این نیست.

نتایج یک نظرسنجی نشان می‌دهد که 43 درصد از مردم تهران از ممنوع شدن حضور افغانستانی‌ها در این شهر حمایت می‌کنند. من البته دسترسی به اصل نظرسنجی، جامعه‌ی آماری، نوع سوال‌ها، بازه‌ی اطمینان و ... ندارم و در مورد دقت این نظرسنجی نمی‌توانم نظر بدهم، اما باید بگویم ابداً شگفت‌زده نشدم. برای من که در مشهد زندگی کرده‌ام نژادپرستی ما ایرانیان نسبت به اتباع افغانستان کاملاً قابل لمس است.

اما این نژادپرستی که در قبال خیلی‌ها داریم (داخل ایران نسبت به عرب‌ها و ترک‌ها و ...، خارج از ایران نسبت به تقریباً همه‌ی کسانی که سفیدپوست نیستند) تقصیر کیست؟ و در موردش چکار می‌توان کرد؟

اینکه ساختارها هستند که فرد را می‌سازند، یا فرد ساختار را، سال‌ها مورد بحث جامعه‌شناسان بوده و همچنان هم هست. اما هیچ کسی نمی‌تواند رد کند که ساختار بر افراد تاثیر می‌گذارد. در داخل ایران، دست کم در طول حکومت جمهوری اسلامی، افغانستانی‌ها بصورت سیستماتیک مورد تبعیض قرار گرفته‌اند. چه در مورد قوانین (نداشتن کارت شناسایی برای عبور و مرور، نداشتن حق و حقوق شهروندان، نداشتن حقوق کارگران و ...)، چه در مورد تصویری که از آنها داده می‌شود. برای کسانی که خفاش شب را به یاد دارند جمله‌ی «طرف افغانیه» آشناست. اوایل انقلاب علناً در روزنامه‌ها نوشته می‌شد که «افغان‌ها مرتکب قتل می‌شوند» و البته که اینطور ادامه پیدا می‌کرد: «علیه پاسداران انقلاب تیراندازی می‌کنند».

این پروسه آشناست. چیزی که استیگما یا «داغ ننگ» می‌نامند و گافمن از آن صحبت می‌کند، یعنی گروهی را دیگری می‌نامند، چهره‌ی انسانی‌اش را می‌گیرند، گروه را هموژن و یکدست نشان می‌دهند تا بتوانند برای سرکوب گروه جایگاه مردمی پیدا کنند. چیزی که آلمان نازی تجربه کرد یک‌شبه اتفاق نیفتاد. پروسه‌ی دیگری‌سازی سالها پیش شروع شده بود، تحقیر یهودی‌ها، نسبت دادن انواع تئوری توطئه و قتل و جرم به آنها و حتی مسخره کردن مشخصات ظاهری مثل فرم بینی آنها، برای تحقیر بیشتر. زمانی که بچه بودم به طرز عجیبی از آدم‌های «چشم‌بادامی» می‌ترسیدم، زیرا می‌گفتند مردم افغانستان چشم‌بادامی‌اند و همه‌شان دزد و متجاوزند. آیا بدون خودآگاهی می توان چنین تفکراتی را پاک کرد؟

اینطور است که ادعاهای گروهی که بر منسب قدرت نشسته نسبت به یک گروه خاص بین مردم پایگاه پیدا می‌کند و سرکوبشان راحت‌تر می‌شود. در این پروسه تمامی افراد یک گروه شامل این خصوصیات شیطانی می‌شوند، و هیچ جایی برای استثناء هم پیدا نمی‌شود. چقدر از «بهایی ها نجسند» برای سرکوبشان استفاده شده باشد خوب است؟ چندی پیش در یک مهمانی آقایی نشست و تک‌تک گروه‌های مهاجران را طبقه‌بندی کرد، یک کشور عصبی، یک کشور مرتجع، یک کشور تنبل و الی آخر. متاسفانه در یک فرصت کوتاه نمی‌توان همه چیز را توضیح داد. که اولاً این برداشت توست از آدم‌هایی که دیده‌ای و شاید موردِ تو «پیش‌گویی خودمحقق‌کننده»[1] باشد، که آدم‌هایی که از یک کشور می‌آیند نماینده‌ی تمام آن مردم نیستند و نمی‌توان فرمول کلی داد، و اگر هم چنین باشد، هزاران عامل دیگر مثل وضعیت اقتصادی دخیل است. یعنی ملیت دلیلِ جرم و بزه نیست، عامل دیگری این وسط هست. اینکه بین دو چیز ربط هست به این معنی نیست که یکی دلیل دیگری ست. مثلاً تحقیقی در سوئد انجام شد که نشان می‌داد کسانی که سایز کفش بزرگتری دارند به حزب اس.د. (نژادپرستان) رأی می‌دهند. برای یک ذهن ساده، مثل همین آقای مذکور، سایز کفش دلیل رأی دادن به حزب اس.د. است. اما حقیقت اینجاست که این حزب میان مردان طرفدار بیشتری دارد و سایز کفش آقایان بصورت متوسط بیشتر از خانم‌هاست. یعنی جنسیت می‌تواند توضیح‌دهنده‌ی این قضیه باشد. اما این هم به راحتی قابل اثبات نیست و باید تمامی فاکتورهای دیگر را بررسی کرد. 

باری. و این نکته‌ی آخر بسیار مهم است. یعنی وقتی گروهی بصورت سیستماتیک از بازار کار، فعالیت‌های سیاسی، حق و حقوق شهروندی و چندین چیز دیگر عقب می‌مانند و وضعیت اقتصادی-اجتماعی‌شان در مقایسه با گروه غالب خرابتر می‌شود، دیگر نمی‌توان به محل تولد یا فرهنگ ارجاع داد. بلکه باید دید چرا و طی چه سازوکاری افرادی در این جایگاه قرار گرفته اند.

اما آیا همه چیز تقصیر جمهوری اسلامی‌ست؟ آیا مسئولیت شخصی معنی دارد؟ ما که خودمان هم از طرف حکومتمان سرکوب می‌شویم چکار می‌توانیم بکنیم؟

همه چیز تقصیر جمهوری اسلامی‌ست، تا جایی که به تولید استیگما مربوط باشد. اما استیگما از جانب قدرت به پایین نمی‌رسد که همانجا بماند، بلکه در روابط روزمره‌ی ما بازتولید می‌شود و دوباره به سمت بالا، یعنی قدرت حرکت می‌کند. جمهوری اسلامی موفق شده افغانستانی‌ها را استیگماتیزه و معادل با خطر، تجاوز، دزدی و غیره کند. این عقاید و نظرات می‌توانند بین ما بچرخند، تشدید شوند و حتی به بالا، یعنی قدرت انتقال پیدا کنند. اینکه 43 مردم تهران با چنین چیز وحشتناکی موافقند یعنی پایه‌ی مردمی تغییری در قانون آماده شده است. و چه چیزی بهتر از این برای یک حکومت؟

اما قدرت همیشه روشن و واضح نیست. قدرت گاهی خاموش است. چندین سال پیش در ستون روزنامه‌ای کسی نوشته بود: «دخترم می‌خواهد با یک پسر افغانی ازدواج کند، چکار کنم؟» جواب روانشناس! این بود: «با دوستان دخترت صحبت کن و سعی کن با دخترت رابطه‌ی دوستانه‌ای برقرار کنی تا به حرفت گوش کند.» این جواب تلویحاً تأیید مشکل است، ازدواج با یک پسر افغانی! یعنی با همین سکوت، با همین پذیرفتن وضعیت، روانشناس به کل مخاطبان روزنامه پیغام واضح را داد. ببینید چطور می‌توان با قدرت خاموش مردم را تحت تأثیر قرار داد.

ما چه می‌توانیم بکنیم؟

1-     اجازه ندهیم جملات کلی و اشتباه راجع به دیگران تکرار شود. لازم نیست حتماً با همه دعوا کنیم، اما می‌توانیم مخالفت خود را با جمله، جک یا هر چیزی ابراز کنیم و نشان دهیم که چنین صحبتی از نظر ما پذیرفته و درست نیست. اجازه ندهیم یک جمع مبتذل برای خندیدن و دور هم بودن به قیمت زندگی و جان دیگران جک بسازند و بخندند.

2-     در تجمعات، برنامه‌ریزی‌ها، مخالفت‌ها و ... اقلیت‌ها را در نظر بگیریم. راه آزادی ما از آزادی‌ همه‌ی ما می‌گذرد. تا عده‌ای در اسارت باشند بقیه هم در اسارتند. جا برای همه هست.

3-     اگر جایی به کسی توهین می‌شود، و ما توانایی یا امکان درگیر شدن با شخص توهین‌کننده را نداریم، می‌توانیم در کنار فردی که در معرض توهین قرار گرفته بایستیم، با او سر صحبت صمیمانه را باز کنیم، دستش را بگیریم و از جمع بیرونش ببریم. گاهی در کنار دیگران ایستادن خود بزرگترین دلگرمی‌ست.

4-     بپرسیم. تا به حال خودت چند بار تجربه‌ی بدی از یک افغانستانی داشته‌ای؟ پس چرا چنین نظری داری؟ آیا در بین ایرانی‌ها چنین چیزی ندیده‌ای؟ و الی آخر.

5-     تجربه‌ی دوستان افغانستانی را زیر سوال نبریم، نادید نگیریم و تقلیل ندهیم. اجازه بدهیم روایت کنند. اگر می‌خواهیم به کسی ثابت کنیم که نژادپرست نیستیم، لازمه‌اش این است که بپذیریم عده‌ای از ما نژادپرستند.

6-     از گفتن جملات کلی پرهیز کنیم. تجربه‌ی من نشان می‌دهد این روش نتیجه‌ی عکس می‌دهد. مثلاً اینکه «اتفاقاً مردم افغانستان همه‌شون خیلی نجیبن.» اولاً آن چیزی که ما نجیب می‌نامیم می‌تواند معنی کاملاً متفاوتی داشته باشد، یعنی حتی به معنی توسری‌خور باشد. مردم افغانستان هم مثل هر کشور دیگری از مردمی مختلف تشکیل شده‌اند. این نوع نگاه از امتیاز ما سرچشمه می‌گیرد.

7-     و البته امتیاز. امتیاز خود را فراموش نکنید. شاید شما خودتان در شرایط خیلی بدی باشید. شاید کار نداشته باشید. در ایران همه‌ به جز کسانی که در خدمت رژیمند، تحت ستمند. اما اولاً ستمی که به شما می‌رود بابت ملیتتان نیست، و دوماً دست کم در یک مورد کمتر دچار آسیب می‌شوید. آیا حاضرید در چنین کشوری جایتان را با یک افغانستانی عوض کنید؟ امتیاز خود را درک کنید و از آن برای بهتر شدن شرایط کسانی که این امتیاز را ندارند استفاده کنید.



[1] https://fa.wikipedia.org/wiki/پیش%E2%80%8Cگویی_خودمحقق%E2%80%8Cکننده

 


هیچ نظری موجود نیست: